جدول جو
جدول جو

معنی خبط

خبط
(تَ طَبْ بُ)
سخت زدن کسی را. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس) (ازاقرب الموارد) ، سخت پا سپر کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). سخت زیر پا لگد مال کردن. وطئه وطاً شدیداً. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) ، زدن شتر دست خود را بر زمین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (تاج العروس) ، بشمشیر زدن قوم را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم الوسیط) (از متن اللغه) (از تاج العروس) ، بعصا برگ درخت ریختن. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس) ، برگزاف و بیراه رفتن بشب. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) ، بدیوانگی و اذیت داشتن دیو فلان را. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، داغ خباط بر سرین شتر یا بر روی آن نهادن. (منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد) ، انداختن کسی خود را تا بخواب رود آنجا که هست. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد) (معجم الوسیط) (تاج العروس) ، احسان خواستن از کسی بدون قرابت و سابقۀ احسان. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) ، بخیر احسان کردن با کسی بدون قرابت و سابقۀ احسان. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، استاده شدن، انعام کردن کسی را با شناختگی، بر غیر نظام کاری کردن و قولی گفتن. (از منتهی الارب). منه: هو یخبط خبط عشواء، زکام شدن مرد پیش از سرما. در این مورد فعل بصورت مجهول بکار میرود. (از منتهی الارب) ، دق الباب کردن. (از معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا