جدول جو
جدول جو

معنی خباک

خباک
(خَ)
چهار دیوار سرگشاده را گویند که شبها گوسفند و گاو و خر و امثال آنرا در آن کنند. (از برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری). حظیرۀ گوسفند. ایستگاه گوسفند. آغل گوسفند:
تن ژنده پیل اندرآمد بخاک
جهان گشت از این درد بر ما خباک.
فردوسی.
هزارتن را خر بیش برده ام بقرار
هزارتن را گوساله رانده ام به خباک.
سوزنی.
، گلو فشردگی، خبک. خفه. خوه
لغت نامه دهخدا