معنی حنو - لغت نامه دهخدا
معنی حنو
- حنو
(تَ ضَحْ حی) - کج کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خم دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) ، کوژ کردن پشت را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیچیدن دست را و دو تا کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ساختن کمان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شفقت کردن. (منتهی الارب). مهربانی کردن، پیر کردن: حناه الدهر، پیر کرد او روزگار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا