جدول جو
جدول جو

معنی حنک

حنک
(تَ ضَ ضُ)
آزموده و استوار خرد گردانیدن مرد را تجربه ها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). حنک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، لبیشه کردن اسب را، استوار کردن، خرما و غیر آن خائیده به کام کودک مالیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا