جدول جو
جدول جو

معنی حمیت

حمیت
(حَ می یَ)
محمیه. محمیت. (غیاث). حمیت از چیزی، ننگ و عار داشتن از آن. (منتهی الارب). غیرت. (غیاث). درد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رشک. (منتهی الارب) (ترجمان) ، در اصطلاح، حمیت عبارتست از آنکه در محافظت ملت یا حرمت از چیزهایی که محافظت از آن واجب بود تهاون ننماید. (نفایس الفنون). محافظت بر حرم و دین از تهمت: بیامدم تا آنچه از... شرط حمیت و فتوت بر من واجبست بادا برسانم. (کلیله و دمنه). از روی مروت وحمیت واجب آید آن قصد را دفع کردن. (سندبادنامه).
- بی حمیت، بی ننگ و عار:
ببین آن بی حمیت را که هرگز
نخواهد دید روی نیکبختی.
سعدی.
از آن بی حمیت بباید گریخت
که نامردیش آب مردان بریخت.
سعدی.
و گاه بتخفیف آید:
بددل و دزد و جلد و بی حمیت
روبه و شیر و گرگ و کفتارند.
ناصرخسرو.
رجوع به حمیت بتخفیف شود.
- حمیت الجاهلیه، ننگ روزگار کافری. (ترجمان عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا