جدول جو
جدول جو

معنی حمص

حمص
(تَ ءَ)
فرونشستن آماس جراحت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، حمص ارجوحه، کم شدن تیزی جنبش بازپیچ یعنی آورک. (منتهی الارب). کم شدن فوران ارجوحه. (از اقرب الموارد)، حمص قذاه، به نرمی بیرون کردن خاشاک از چشم، در هوا آمدن و رفتن کودک بر آورک (تاب) بی جنبانیدن کسی. (اقرب الموارد)، رفتن آب از ستور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رفتن عرق از ستور. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا