جدول جو
جدول جو

معنی حصد

حصد
(اِ رِ)
درودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان عادل) (دهار). حصاد. درودن کشت را بداس. درودن زراعت. (آنندراج). درویدن. درو. درود. بدرودن. بدرویدن. حرد، رفع. قطع: امیر ابوالمظفر به طرد سواد و حصد فسادایشان قیام نمود. (ترجمه تاریخ یمینی). به بلخ آمدو فریقون بن محمد با چهل علم از افراد امراء به طرد سواد و حصد فساد او فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی)
سخت تافته شدن رسن. (تاج المصادر بیهقی). و در زره سخت و محکم تافته شدن و استحکام صناعت آن، استوار کردن. (غیاث). محکم کردن، خشک شدن گیاه
لغت نامه دهخدا