خویشاوندی پدر. (مقدمه الادب زمخشری). هرچه بشمرند از گوهر مردم. (محمود بن عمر ربنجنی) ، گوهر نیک. (حبیش تفلیسی). گوهری و خداوند نژاد بزرگ شدن. (زوزنی). گوهری و خداوند نژاد نیک شدن. (تاج المصادر بیهقی). گوهر نیک. (دستوراللغه ادیب نطنزی). اندازۀ گوهر. (دهار). گوهر هر مرد و بزرگی وی از روی نسب و مال و دین و کرم و شرف بالفعل. (منتهی الارب). شرف ثابت در پدران. (منتهی الارب) ، بزرگی مرد از روی نسب. فخر به پدران یا فخر از روی مال و دین و شرف. بزرگی مرد از هنر و مال خود، بزرگی و شرف از آباء و اجداد. شرف و بزرگی از مال و جاه و دین. (غیاث). شرافت و بزرگی. اصل مردم. تبار. مفاخر پدران. تهانوی گوید: بفتح حاء و سین مهملتین، بزرگی مرد از روی نسب، کما فی الصراح. و در کشف اللغات گوید: حسب بفتحتین، بزرگی و بزرگواری مرد در دین و مال و فی فتح القدیر فی باب الکفو من النکاح، الحسب مکارم الاخلاق. و در ’المحیط’ از صدرالاسلام روایت کرده که او گفته است، حسیب کسی را نامند که او را جاه و حشمت و منصب باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). و سید شریف جرجانی گوید: هو ما یعده المرء من مفاخر نفسه و آبائه. (تعریفات). ج، احساب. زئم. عنصر. (منتهی الارب). نجر، نجار. نجار. (منتهی الارب) : گردانید او را بپاکی فاضل تر قریش از روی حسب. (تاریخ بیهقی ص 308) ، در تداول فارسی، بزرگواری و فضائل اکتسابی شخص نسبت به کردار نیک. نیکویی. خوبی: گر ندارد حرمتم جاهل مرا کمتر نشد سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب. ناصرخسرو. نسب گوئی بنام ایزد ز جمشید حسب پرسی بحمداﷲ چو خورشید. نظامی. در یکی گفته که استادی طلب عاقبت بینی نیابی در حسب. مولوی