جدول جو
جدول جو

معنی حرص

حرص
(اِ)
آزور شدن. (ترجمان عادل بن علی). ولع. ولوع. طمع. طمع. طماع. طماعیه. تطمع. شح ّ. شره. حریصی کردن. (تاج المصادر). آزور کردن. (دهار). تعص. بهج. استشراء. اعوال. اعاله. فغم. هلع. لوع. تلهجم. طزع. الهاف
کفانیدن و شکافتن، چنانکه گازر جامه را از کوفتن سخت. دریدن جامه در کوفتن. (مهذب الاسماء) ، از چراگاه گیاهی بر جای نگذاشتن: حرص المرعی ̍، گیاهی بجای نماند چراگاه را، خراشیدن، پوست کندن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا