برافژولیدن بر کاری. (حبیش تفلیسی) (دستور اللغه نطنزی) (تاج المصادر بیهقی) .برانگیختن بر. (قاضی محمد دهار). افژولیدن. (منتهی الارب). استحثاث. تحریض. حض. (منتخب) (غیاث). ترغیب: و شاعر آل عباس حث میکند ابوالعباس را بر کشتن بنی امیه. (تاریخ بیهقی). و پادشاهان محتشم را حث باید کرد بر افراشتن بناء معالی. (تاریخ بیهقی). امراء او را بر توجه هرات حث و تحریض نمودند. (جهانگشای جوینی)، اعجال. استعجال. بشتاب داشتن. حث غبار، حث تراب، انگیختن آن. ثوران آن: و امراءه بیدها مکنسه تحث التراب علی رأسه (علی رأس الملک المیت) . (اخبار الصین و الهند ص 22)