نعت فاعلی از حموضت. ترش. (دهار). ترش مزه. ج، حوامض (ترشیها). (مهذب الاسماء) ، حامض الفؤاد، متغیردل و فاسدقلب. (منتهی الارب). رجل ٌ حامض الفؤاد، فی الغضب، ای متغیره و فاسده، عداوه، کما فی العباب و هو مجاز. (تاج العروس) ، حامض الرئتین. مرّالنفس (؟). ج، حوامض. (منتهی الارب). حامض بمعنی ترش است و فعل او تلطیف و تفتیح و تقطیع و تنقیۀ مجاری و تبرید و تجفیف و تسکین صفرا و اطفاء حدّت خون و تولید ریاح و مضرّ اعصابست و هرچه زبان را اندکی بگزد و با قلیل جلا و خدریّه و تقطیع باشد حامض نامند