پسر سادۀ امرد. (برهان). غلام و پسر ساده. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نوکر. ملازم. وبه این معنی هندی است. (از برهان). ملازم امرد و نوکر. (ناظم الاطباء) : خواجه نظام الملک در بیرون بارگاه سلطان ملکشاه چهرۀ حسن (حسن صباح) را که اوراق مذکور در دست داشت گفت که این اوراق به من (خواجه نظام الملک) نمای تا ببینم که چگونه دفتری مرتب ساخته است و چهره را از التماس خواجه حیا مانع آمد دفتر به دستش داد و نظام الملک در آن اوراق نگریست و برتنقیح و تهذیب آن وقوع (وقوف) یافت و آن را بر زمین زد چنانکه از هم فروریخت و گفت مهملی چند در این دفتر نوشته شده است و چهره آن اوراق را بی ملاحظۀ ترتیب فراهم آورد. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 صص 464- 463). و چهرۀ خود را گفت تا بچهرۀ حسن دوستی کند. تذکرۀ دولتشاه (ذیل ترجمه شاهفور) : چهره ای دیدم وآهنگ تماشا کردم غمزه اش رهزن جان بود نمیدانستم. اشرف (آنندراج). ، غلامباره. آنکه با جوانان درآمیزد