جدول جو
جدول جو

معنی چم

چم
(چِ)
مرکب از ’چه’ موصول و ’م’ ضمیر مفعولی، مخفف چه مرا. از قبیل ’چت’ و ’چش’ و ’کم’ و ’کت’ و ’کش’ (از که موصول و ضمایر) :
افزار خانه از زمی و بام و پوششش
هر چم به خانه اندر سرشاخ و تیر بود.
کسائی.
زمین جز به فرمان تو نسپرم
وز آن چم تو فرمان دهی نگذرم.
فردوسی.
فرستم به هر سال من باژ و ساو
به پیش تو زان چم بود توش و تاو.
فردوسی.
نبینی کز خراسان من نشسته پست در یمگان
همی آید سوی من یک به یک هر چم همی باید.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا