نوعی ساز از ذوی الاوتار که با مضراب و زخمه نواخته میشده است. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ذیل لغت شکافه). نام سازی است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز قانون است. (برهان). سازی است که مغنیان زنند. (صحاح الفرس). سازی باشد منسوب به اهل چغان. (انجمن آرا) (آنندراج). نام سازی است که بهندیش ’سرمندل’ گویند. (شرفنامۀ منیری). نام سازی است و آن چوبی باشد مانند مشتۀ ندافان که سرشکافته جلاجل چند در آن تعبیه کنند و اصول بدان نگاه دارند. (غیاث). سازی است. (ناظم الاطباء). سازی از ذوات الاوتار دارای سه تار یا بیشتر. آلتی از آلات نوازندگی. نوعی ساز از قبیل کمانچه، قسمی آلت موسیقی. صغانه. ونخ. معزف و معزفه. (منتهی الارب) : زاد همی ساز و شغل خویش همی پز چند پزی شغل نای و شغل چغانه. کسائی. وقتی که چون سرود سرایی بباغ یا در چمن چغانه نهی برکنار. فرخی. بلبل چغانه بشکند ساقی چمانه پرکند مرغ آشیانه بفکند و اندر شود در زاویه. منوچهری. زلف بنفشه ببوی لعل خجسته ببوس دست چغانه بگیر پیش چمانه بچم. منوچهری. بهنگام آموختن فتنه بودی تو دیوانه سر بر ترنگ چغانه. ناصرخسرو. دست پیاله بگیر قد قنینه بپیچ گوش چغانه بمال سینۀ بربط بخار. خاقانی. چغانه ام که نسازی مرا جز از پی زخم بهانه ام که نجوئی مرا جز از پی جنگ. سپاهانی (از شرفنامه). این خانه که پیوسته در او چنگ و چغانه است از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه است. مولوی. دامن مرد کاهلی چو گرفت گله از گردش زمانه کند مطرب از کار چون فروماند چشم بر گوشۀ چغانه کند. ابن یمین. سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه. حافظ. بوقت سرخوشی از آه و نالۀ عشاق به صوت و نغمۀ چنگ و چغانه یاد آرید. حافظ. ، چوبی شبیه به مشتۀ حلاجی که یک سر آن را بشکافند و چند جلاجل در آن تعبیه کنند و بدان اصول نگاه دارند. (برهان) (جهانگیری) (غیاث) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). چغان. چکاو: مرا بچوب چغانه بزن چغانه مزن مرا معاینه دشنام ده سرود مگوی. وفائی. و رجوع به چغان و چکاو شود، نام پرده و نغمه ای است از موسیقی. (برهان). نام پرده ای است از موسیقی. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام). نغمه و نوائی از موسیقی. (ناظم الاطباء). آهنگ و دستگاهی از موسیقی: مطرب عشق میزند هردم چنگ در پردۀ چغانۀ دل. مجیر بیلقانی (از انجمن آرا). ، قصیدۀ شعر را نیز گویند. (برهان). قصیده باشد و آن را چکامه نیز گویند. (جهانگیری). به اصطلاح عروض قصیده و چغامه. (ناظم الاطباء). چغامه و چکامه و چگامه. قصیده. نوعی از انواع شعر در اصطلاح عروض. و رجوع به چغامه و چکامه و چگامه شود، نام گیاه آبی. (ناظم الاطباء)