جدول جو
جدول جو

معنی چرت

چرت
(چُ)
غنودگی و پینکی و حالت نیم خواب. (ناظم الاطباء). خواب کمی نشسته یا درازکشیده. (از فرهنگ نظام). حالت آنکه او را خواب آمده، لکن میخواهد بیدار ماند و پیاپی پلک های او بهم آید و باز گشاده شود. پی درپی چشم بر هم نهادن و باز کردن از غلبۀ خواب. گرانی در چشم آنگاه که خواب غلبه کند. سنه. وسن. نعاس. فرناس.
- چرت پاره شدن، معتادان به افیون در حال نشوه ازین سم شوم چون آوازی بلند و ناگهانی شنوند بهراسند و آنان را افاقه گونه ای دست دهد که آنرا ناگوار دارند، و از آن به چرت پاره شدن عبارت کنند، و این تعبیر را در نظایر این مورد نیز بمزاح گویند، نظیر: دو مثقال تریاک ضرر خورد. (امثال و حکم دهخدا).
- امثال:
چرت میزند بهتر از مرشد، البته شیوخ طریقت صوفیه را در مراقبه و گاهی خلسه، ظاهری چون مردمان چرت زن و صاحب پینکی و سبات باشد، عبارت مزبور ظاهراً مزاحی بوده و با مریدی که تنها از مراتب سلوک همان چرت زدن را میدانسته است گفته اند. (امثال و حکم دهخدا).
، خواب کوتاه. خواب اندک، این لفظ در ترکی بمعنی کسی است که از کسالت یا اثر استعمال مخدری پینکی میرود. (فرهنگ نظام). رجوع به پینکی شود
لغت نامه دهخدا