گلی باشد که آن را نان کلاغ و خبازی گویند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). گل خبازی و نان کلاغ. (ناظم الاطباء). پنیرک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نان کلاغ. خبازی. (فرهنگ فارسی معین) ، بچۀ سگ را نیز گفته اند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). سگ بچه و سگ توله و توله سگ نیزگویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توره. بچۀ شیرخوار سگ. نوزاد سگ. بچۀ سگ که هنوز از لحاظ تغذیه و نگهداری احتیاج به مادرش دارد. (فرهنگ فارسی معین). هم ریشه توره، پهلوی ’تروک ’’ توروک’ هندی باستان ’ترونه’ کردی ’تول’ (بچۀ سگ)... دزفولی ’تیله’ گیلکی ’توله’. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به یسنا ص 173 و فرهنگ ایران باستان ص 217 شود، جوجۀ مرغان شکاری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بچۀ شغال. (فرهنگ فارسی معین) ، ماربچه. و توله مار نیز گویند. (یادداشت ایضاً). - تولۀ تفلیسی، تشبه مبتذل: مثل تولۀ تفلیسی دائم به دنبال کسی رفتن، همیشه در دنبال کسی رفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - تولۀ خر، خرکره. (آنندراج). کره خر. (ناظم الاطباء). - تولۀ سگ، بچۀ سگ. (ناظم الاطباء). در جهانگیری سگی باشد که در زیر بوته ها جست و خیز کرده جانوران را برآرد و در محاوره، سگی کوتاه پاچه که آن را سگ گرجی گویند. (آنندراج) : ای تولۀ سگ فخر کنی از جل رنگین پیداست چه ارزد دو سه پالان دپوئی. حکیم شفائی (ازآنندراج). - تولۀ مار، ماربچه. بچۀ مار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ، نوعی از سگ شکاری باشد که جانوررا به بوی و قوت شامه پیدا کند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). سگ شکاری. کلب معلم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در بعضی کتب، توله را مرادف با سگ شکاری ذکر کرده اند. (فرهنگ فارسی معین) ، مقداری است معین در هندوستان و آن به وزن دو مثقال و نیم باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). بیرونی این وزن را معادل سه چهارم سورن که واحدی از اوزان هند است دانسته و گوید که توله با دو مثقال و یکدهم مثقال ما برابر است. رجوع به ماللهند بیرونی ص 75 و 76 و الجماهر بیرونی ص 164 شود عملی که برای سفید کردن کرباس کنند. (فرهنگ لغات دیوان البسه). کرباس را در آب آهک نهند و چند ساعت بگذارند رنگ آن سفید گردد و رخنه های آن پر شود و در دیدۀ خریدار مرغوب تر نماید: جامه چون در توله است از قنطره در کدینه گشت پاره یکسره. نظام قاری (دیوان البسه ص 24). مدتی جولاهه در بارت کشید عاقبت کرباس گشتی توله وار. (دیوان البسه ایضاً ص 27). کرباس خام به گازران ناشی مدهید تا توله زده و خراب نکنند. (دیوان البسه ایضاً ص 166). و با نهادن و گذاشتن ترکیب شود