تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی). تمام بدادن. (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تمام دادن و نیک وفا کردن. (غیاث اللغات). گزاردن حق کسی را به تمام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فن خط) آن است که هر حرفی را چنانکه حق آن باشد در وجهی که مرکب شده باشد از آنکه مقوس باشد یا مسطح یا منقب یا غیر آن، ثبت کنند. (نفائس الفنون، در علم خط)