معنی تنور - لغت نامه دهخدا
معنی تنور
- تنور
(تَ ذَیْ یُ) - از دور به آتش نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). از دور دیدن آتش را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آهک بکار داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نوره مالیدن مرد بر خود. (از اقرب الموارد). واجبی کشیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آهک و قطران مالیدن بر خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، روشن شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). روشن گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روشن شدن مکان. (از اقرب الموارد) : اصطفاه من لباب الخلافه التی تنور شهابها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299)
لغت نامه دهخدا