معنی تنحنح - لغت نامه دهخدا
معنی تنحنح
- تنحنح(تَ یَ)
- متردد گشتن آواز در شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گلو روشن کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گلو صاف کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). خفیدن. (زوزنی). سرفۀ بعمد. سرفۀ نرم کردن برای بیرون کردن خلط از اول قصبه الریه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :...چون پخته شد و به تنحنح ریم بیرون آمد... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا