جدول جو
جدول جو

معنی تغذیه

تغذیه
(بَ)
خورش دادن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پرورانیدن. (تاج المصادر بیهقی). پروردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بریدن شتر کمیز را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بریدن و روان شدن بول شتر. (آنندراج). و در اساس غذی ببوله، رمی به دفعه. یقال: حتی یدخل الکلب و یغذی علی سواری المسجد. (از اقرب الموارد). بول انداختن سگ. (تاج المصادر بیهقی) ، دویدن آب و خون. (تاج المصادر بیهقی). جاری گردیدن خون از رگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). روان شدن خون رگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا