- تغذیه
- خوراک
معنی تغذیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تغذیه
- غذا دادن، خورش دادن
- تغذیه
- غذا دادن، خوراک دادن، غذا جذب کردن
- تغذیه ((تَ یِ))
- خورانیدن، غذا دادن، خوردن
- تغذیه
- Nutrition
- تغذیه
- питание
- تغذیه
- Ernährung
- تغذیه
- харчування
- تغذیه
- odżywianie
- تغذیه
- nutrição
- تغذیه
- nutrizione
- تغذیه
- nutrición
- تغذیه
- nutrition
- تغذیه
- voeding
- تغذیه
- โภชนาการ
- تغذیه
- nutrisi
- تغذیه
- تغذيةٌ
- تغذیه
- תזונה
- تغذیه
- beslenme
- تغذیه
- পুষ্টি
- تغذیه
- تغذیہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع غذا، طعام و چاشت
گمراهاندن گمراه کردن، دفزکاندن شیر را
آواز خواندن
فرو پوشاندن پوشیده کردن پوشیدن مستور داشتن
جامه پوشاندن، در پوست نهادن، فرو گرفتن، گاییدن
آزار رسانی
غذاها، چیزهایی که خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک ها، خوردنی ها، خورش ها، جمع واژۀ غذا
مغذیه در فارسی مونث مغذی: خوراکی مونث مغذی