معنی تعروش تعروش (بُدَ) متعلق کاری شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درنگ کردن بمکانی. (از اقرب الموارد) ، بر ستور سوار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر چارپا سوار شدن. (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا