معنی تعاظم تعاظم (بَ) بزرگی نمودن. (زوزنی). تکبر. (اقرب الموارد). بزرگ شدن بر کسی: تعاظمه، بزرگ شد بر وی، و یقال: امر لایتعاظمه شی ٔ، یعنی کاری است که چیزی نسبت به آن بزرگ نیست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا