جدول جو
جدول جو

معنی تصلف

تصلف
(تِ)
لاف زدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد). لاف زنی نمودن و چاپلوسی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تملق. (اقرب الموارد) : آفت عقل تصلف است... و آفت دل ضعیف، آواز قوی. (کلیله و دمنه). و ممکن است که این سخن در لباس تصلف بخاطر گذرد. (کلیله و دمنه).
مرد صوفی تصلفی بنمود
خود تصوف تکلفی بنمود.
سنائی.
از تکلف و تصلف تجنب نمایی. (ترجمه تاریخ یمینی) ، ملول شدن شتر از علف شیرین و میل نمودن بسوی شوره گیاه، در زمین درشت افتادن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا