معنی تصعلک - لغت نامه دهخدا
معنی تصعلک
- تصعلک
(تِ) - درویشی نمودن. (زوزنی). درویش و محتاج گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بلینا زماناً بالتصعلک و الغنی. (اقرب الموارد). و ذؤبان العرب لصوصهم و صعالیکهم... الذین یتلصصون و یتصعلکون. (تاج العروس در مادۀ ذئب). و رجوع به صعلوک شود، انداختن شتران پشمها را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا