معنی تش - لغت نامه دهخدا
معنی تش
- تش
(تِ) - عطش و تشنگی را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). تشنگی. (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). دکتر معین در حاشیۀ برهان آرد: بمعنی تشنه. اوستا، ترشنه، تشنگی. پهلوی، تیشن. هندی باستان، ترشنا. ارمنی، ترشامیم، پژمرده شدن. کردی، تی، تنی افغانی، تژه ای. بلوچی، توناگ وخی، تخ تخی. سریکلی، تور، توری. شغنی، تشنه، تشنگی. یودغا، تروشنه. سانسکریت ترشنا (تشنگی) ، شپش را نیز گفته اند، و آن جانورکی است خونخوار که بیشتر در سرکارکوکناری و تریاکی بهم میرسد. (برهان). شپش. (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا