حرارت و اضطرابی باشد که بسبب غم و اندوه عظیم در دل کسی پدید آید. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) (از ناظم الاطباء). قلق و اضطرابی که از غم در دل پدید آید. (انجمن آرا) (آنندراج) : ، بمعنی تو او را، مخفف تواش، مرکب از لفظ تو به صیغۀ خطاب وشین. (آنندراج) : رو به پیش دیگ لیس ای کاسه لیس تش خداوند و ولی نعمت نویس. مولوی. چشم حس افسرد بر نقش ممر تش ممر می بینی و او مستقر. مولوی. بیخودی نامه بخود تش خوانده ای اختیار از خود نشد تش رانده ای. مولوی. اگر در عدم رفته باشد فقیری امید تش از نیمۀ راه خوانده. خسرو (از آنندراج). روزها شد که بنده می آید بر در و، ره نمی دهد چاوش ایمن از عدل تو زمانه چنان که نیابد ضرر ز آتش تش. پور بهای جامی (از آنندراج)