جدول جو
جدول جو

معنی ترع

ترع
(اِ)
انداختن خود رادر کارهای بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پر شدن. (تاج المصادر بیهقی). پر شدن خنور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر شدن ظرف. (از اقرب الموارد). پر شدن کوزه یا حوض. (از المنجد) ، شتافتن به بدی و غضب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتافتن به شر. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
بازگردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا