جدول جو
جدول جو

معنی ترح

ترح
(تَ رَ)
اندوه. ضد فرح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اندوه و غم که ضد فرح است. (غیاث اللغات) (آنندراج). حزن و غم. (المنجد). غم. (اقرب الموارد) : ما الدنیا الا فرح و ترح، ای سرور و غم. (اقرب الموارد). ج، اتراح. (المنجد) :
گه شرف گاهی سعود و گه فرح
گه وبال و گه هبوط و گه ترح.
مولوی.
ما التصوف قال وجدان الفرح
فی الفؤاد عند اتیان الترح.
مولوی.
و زمانی مزدوج به فرح و ساعتی منزه از برح و ترح نیر برج برج سعادت با زهرۀ زهرا اقران یافت. (درۀ نادره چ شهیدی ص 256)
لغت نامه دهخدا