جدول جو
جدول جو

معنی تربد

تربد
(اِ)
روی ترش کردن. (تاج المصادر بیهقی). متغیر گردیدن روی کسی از غضب و ترش رو شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از غضب ترش رو شدن. (آنندراج). تعبس. (اقرب الموارد) (المنجد) : تربد وجه فلان. (منتهی الارب) ، میغناک شدن. (تاج المصادر بیهقی). میغناک شدن آسمان. (زوزنی). ابرناک گردیدن آسمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : تربدت السماء. (منتهی الارب) ، تغییر یافتن رنگ. (اقرب الموارد) (المنجد) ، دیدن در پستانهای مواشی نقطه های سیاه و سفیدی که پیش از زادن پدید آید. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا