جدول جو
جدول جو

معنی ترا

ترا
(تُ)
از ’ت’، مخفف ’تو’ + ’را’، ترکیبی باشد از ’تو’ و ’را’ که در محاورات و کتابت ’واو’ را می اندازند. (برهان). کلمه خطاب. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). کلمه خطاب بمفعول... بهر تقدیر مرکب است از لفظ تو و کلمه را، و لفظ تو اکثر به واو اشمام خوانده میشود و آن حکم ضمه دارد که در تقطیع واجب الحذف است بلکه در خواندن نیاید، و این واو را بحالت ترکیب ننویسند مگر در صورتی که کلمه را از لفظ تو جدا واقع شود. (آنندراج). در اصل ’تو را’ بود. (شرفنامۀ منیری) :
ترا در دو گیتی برآورده اند
بچندین میانجی بپرورده اند.
فردوسی.
گفت بر من فروش باغ ترا
تا دهم روشنی چراغ ترا.
نظامی (از شرفنامۀ منیری).
جسم ترا پاک تر از جان کنی
چونکه چهل روز بزندان کنی.
نظامی.
من ای گل دوست میدارم ترا کز بوی مشکینت
چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید.
سعدی.
، بمعنی خود را هم هست. (برهان). بمعنی خود را نیز آمده. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از شرفنامۀ منیری). بمعنی خود را نیز تأویل میتوان کرد. (آنندراج) :
خواهی تا توبه کرده رطل بگیرد
زخمۀ غوش ترا بفندق تر گیر.
عماره.
گربیارند و بسوزند و دهندت بر باد
تو بسنگ تکژی نان ندهی باب ترا.
لبیبی.
، گاهی بمعنی مضاف الیه نیز آید، در این صورت کلمه ’را’ بمعنی ’برای’ باشد. (آنندراج) :
قسمی که ترا نیافریدند
گر سعی کنی میسرت نیست.
سعدی.
، بتو. با تو:
آنچه بخروار ترا داده اند
با تو به پیمانه بماند و قفیز.
کسائی
لغت نامه دهخدا