جدول جو
جدول جو

معنی تحلئه

تحلئه
(اِ تِ)
از آب وارانیدن. (تاج المصادر بیهقی). از آب وارندن. (زوزنی). بازداشتن کسی را از آب ونوشیدن ندادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : حلاّ ٔه عن الماء تحلیئاً و تحلئهً. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حلاّ ٔ الابل و غیرها عن الماء تحلیئاً و تحلئهً، طردها و منعها عن وروده. (قطر المحیط) ، تحلئه درهم، درم دادن کسی را، تحلئه سویق، شیرین ساختن پست را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بهمه معانی رجوع به تحلی ٔ شود
لغت نامه دهخدا