حاکم گردانیدن کسی را در مال خویش. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، حاکم گردانیدن کسی را در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حاکم گردانیدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، تحکیم در امری، فرمان دادن تا در آن حکم کند. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) : حکموا فلاناً، اذا جعلوه حکماً. (اقرب الموارد). حکم کردن کسی را در خصومتی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حکم قرار دادن کسی را در میان دو خصم. (فرهنگ نظام). - تحکیم الحروریه، قول گروه حروریه یعنی گروهی که بر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام خروج کرده و گفتند لاحکم الا للّه. (ناظم الاطباء). و این در مورد حکم شدن عمرو عاص از جانب شامیان و ابوموسی الاشعری از سوی عراقیان بود پس از جنگ صفین، در مورد خلاف بین علی علیه السلام و معاویه. ، در تداول، مرادف احکام. استوار ساختن: تحکیم روابط دوستانه، بازداشتن کسی را از آنچه میخواست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بازداشتن کسی را از فساد و آنچه میخواست. (از قطر المحیط) ، اصلاح کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)