جدول جو
جدول جو

معنی تپش

تپش
(تَ پِ)
پهلوی تپیشن. اسم مصدر از تپیدن. (حاشیۀ برهان چ معین). بر وزن و معنی طبش است که اضطراب و حرکت از گرمی و حرارت باشد، و طبش معرب آن است با بای ابجد. (برهان). تبش. (انجمن آرا) (آنندراج). ضعف و بی حالی از گرما. (ناظم الاطباء) ، بیقراری و اضطراب مثل تپش قلب. (فرهنگ نظام). تپش قلب، ضربان و بی آرامی قلب و خلجان و خفقان آن. (ناظم الاطباء). اسم مصدر تپیدن:
لاله ز تعجیل که بشتافته
از تپش دل خفقان یافته.
نظامی.
، گرمی و حرارت مثل تپش آفتاب (فرهنگ نظام). مخفف تابش. حرارت. گرمی. تیزی حرارت:
دهانشان چو شیر از تپش مانده باز
به آب و به آسایش آمد نیاز.
فردوسی.
از فراوان تپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه.
فرخی.
گویند کز آتش تپش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم با دم سردم.
فرخی.
بر روز فضل روز به اعراض است
از نور و ظلمت و تپش و سرما.
ناصرخسرو.
جان عطارد از تپش خاطر وحید
چونان بسوخت کز فلک آبی نماندش.
خاقانی.
روی سرخ شده بود از تپش گرمابه. (تاریخ بخارا) ، مدهوشی و بیهوشی. (ناظم الاطباء). رجوع به طپش شود
لغت نامه دهخدا