معنی تبحلس تبحلس (اِ تِ) فراغت. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : جاء یتبحلس، ای فارغاً لا شی ٔ معه. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، آمد در حالی که فارغ بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا