جدول جو
جدول جو

معنی تات

تات
از ’تا’ و ضمیرمتصل بمعنی ’تاترا’ ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می شود بحرف (نظیر: تا، اگر، از) نیز متصل گردند:
دردستانی کن و درماندهی
تات رسانند بفرماندهی،
نظامی،
که دراصل چنین است: ’تا بفرماندهی رسانندت’:
باز گشای ای نگار چشم به عبرت
تات نکوبد فلک به کوبۀ کوبین،
خجسته،
که در اصل چنین باشد: ’تا فلک ترا به کوبۀ کوبین نکوبد’:
من ز هجای تو باز بود نخواهم
تات فلک جان و خواسته نکند لوغ،
منجیک،
تات شاعر بمدح در گوید
شادبادی و قصر تومعمور،
ناصرخسرو،
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده
یکرمه بیگانگان را، تات نفزاید عطب،
ناصرخسرو،
دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلا
تات زیر شجر گوز بسوزند سپند،
ناصرخسرو،
خارش گیتی ز سرت کی شود
تات برانگشت یکی ناخنست،
ناصرخسرو،
بیگنهی تات کار پیش نیاید
و آنگه کت تب گلو گرفته گنهکار،
ناصرخسرو،
دین و خرد باید سالار تو
تات کند یارت سالار خویش،
ناصرخسرو،
نام نیکو را بگستر، شو بفعل خویش نیک
تات گوید ای نکو فعل آنکه او آوا کند،
ناصرخسرو،
تات بدیدم چنین اسیر هوی
بر تو دلم دردمند و پرخون شد،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا