تابع. پس رو. (مهذب الاسماء). مقتفی. مقتدی. مقلد. تبع. (منتهی الارب). مأموم. شیعه. تالی. زامل. (منتهی الارب). منساق. اثف. (منتهی الارب) : بیعت کردم. بسید خود... بیعت فرمانبرداری و پیرو بودن. (تاریخ بیهقی ص 315). پیرو دل باش و مده دل بکس خود تن تو زحمت راه تو بس. نظامی. پیک دلی پیرو شیطان مباش شیر امیری سگ دربان مباش. نظامی. درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پیروان تو باد. سعدی. مشو پیرو غول و وهم و خیال به افسون خربط مشو در جوال. نزاری قهستانی. قوم یزدان فاذار گفتند که راه ما پیرو راه تست بفرمای تا چه مصلحت دیده ای. (ترجمه تاریخ قم ص 34). کسی که پیرو دانا نشد زهی نادان. کاتبی. صد شکر که ما پیرو اصحاب رسولیم در شرع دگرراهنما را نشناسیم. فیضی هندی. مطراق. الشی ٔ. پیرو و مانند و نظیر چیزی. اجرار، تبعیت کردن کسی را در سرود و پیرو او گردیدن. فسکله، پیرو گردیدن. عقبله، پیرو و پس آینده. مناسقه، پنهان پیروی یکدیگر کردن: هوطلح نساء، او پیرو زنان است. (منتهی الارب)