حالت و چگونگی پر. آکندگی. زفتی. مملوی. امتلاء. ملاء. ملائه. انباشتگی. بشم. کظه: نیشکری باش ز پرّی خموش چند زدن چون نی خالی خروش. امیرخسرو. - ، امتلاء معده: مرد را چون ممتلی شداز حسد کار افتراست بدمزاجان را قی افتد در مجالس از پری. انوری. ، کثرت: چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی چون ریگ روان جیشی از پرّی و بسیاری. منوچهری. - پری باکمال زمان، وقتی را گویند که خدای تعالی بر حسب مشیت و تقدیر خود معین فرموده است که مطالب لازمهالوقوع در آن وقت بوقوع پیوندد. (قاموس کتاب مقدس)