پرترس. پربیم: همی بود ازیشان دلش پرهراس که روزی شوند اندرو ناسپاس. فردوسی. دبیران برفتند دل پرهراس ز شبگیر تا شب گذشته سه پاس. فردوسی. ز دادار گیهان دلم پرهراس کجا گشته بودم ازو ناسپاس. فردوسی. به یزدان نباید شدن ناسپاس دل ناسپاسان بود پرهراس. فردوسی. ز دیوان هر آنکس که بد ناسپاس وزیشان دل انجمن پرهراس. فردوسی. بیامد، به یزدان شده ناسپاس سری پر ز کین و دلی پرهراس. فردوسی. از آن رقعه بودی دلش پرهراس نیایش کنان بود در شب سه پاس. فردوسی. جهان را ازو بود دل پرهراس همی داشتندی شب و روز پاس. فردوسی. ز نوشین روان شد دلش پرهراس همی رای زد روز و در شب سه پاس. فردوسی