معنی پرکینه پرکینه (پُ نَ / نِ) پرکین. حقود: هم ایزد گشسپ و یلان سینه را بپرسید و گردان پرکینه را. فردوسی. وزین روی پرکینه دل سوفرای بکردار باد اندرآمد ز جای. فردوسی لغت نامه دهخدا