معنی پخسان پخسان (پَ) صفت بیان حالت از پخسانیدن. بخسان. پژمرده. گداخته و فراهم آمده از غم و درد. (برهان) : شاه ایران از آن کریمتر است که دل چون منی کند پخسان. فرخی. ، عشوه کنان، خرامان. (برهان). و رجوع به بخسان و پخس شود لغت نامه دهخدا