جدول جو
جدول جو

معنی پالغ

پالغ
(لُ)
بالغ. قدح و سروی گاو بود که بدان می خورند و بعضی کلاجوی را خوانند. سروی گاو بود که قدح سازند. (اسدی). ظن چنان است که از نام ترکی است اما طاسی باشد چوبین که بدان سیکی خورند و سروی گاو که پاک کرده باشند و بدان شرب خورند آنرا پالغ خوانند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن). پیمانۀ شراب بود که از شاخ کرگدن و گاو و دندان فیل و چوب سازند. (جهانگیری). پیمانۀ شرابی را گویند که از شاخ کرگدن و گاو و استخوان فیل و چوب سازند. (برهان). شاخ گاو خالی کرده باشد که بدان شراب خورند و در نسخۀ وفائی و در نسخۀ میرزا آمده که بفتح لام نام ولایتی باشد شمالی و به کسر پیمانه باشد که از چوب یا شاخ سازند و بدان شراب و غیره خورند. در مؤید به باء پارسی و فتح لام آورده است. (سروری) :
بنشان بتارم اندر مرترک خویش را
با چنگ سغدیانه و با بالغ و کدو.
عماره.
با چنگ سغدیانه و با پالغ و کباب
آمد بخان چاکر خود خواجه با صواب.
عماره.
بدیدش همانجای بر تخت خویش
یکی پالغ و کاسۀ می به پیش.
اسدی.
و رجوع به بالغ شود
لغت نامه دهخدا