معنی پالاون پالاون (وَ) پالونه. مصفات. صافی راووق. آبکش. ترشی پالا. زازل. (جهانگیری). پالاوان. سماق پالا. اردن: وصف دروغ نیز دروغ است از آنک با نان رود طبیعت پالاونش. ناصرخسرو. افشره خون دل از چشم او ریخته پالاون مژگان فرو. ابوشعیب (ازفرهنگی خطی) لغت نامه دهخدا