جدول جو
جدول جو

معنی پاشیده

پاشیده
(دَ / دِ)
پراکنده. متفرق. برافشانده. برشاشیده. منثور:
از روی چرخ چنبری رخشان سهیل و مشتری
چون بر پرند ششتری پاشیده دینار و درم.
لامعی (دیوان چ دبیر سیاقی ص 97).
، فروریخته:
زبس خون که هر جای پاشیده بود
زمین همچو روی خراشیده بود.
اسدی
لغت نامه دهخدا