مخفف بیراهی. ضلالت. گمراهی: پذیرفت پاکیزه دین بهی نهان گشت بیدادی و بیرهی. فردوسی. ، مخالفت با قاعده و قانون. قانون شکنی: چنین گفت کای بخت پیشت رهی تو دانی که ناید ز من بیرهی. اسدی. چو از تو بود کژی و بیرهی گناه از چه بر چرخ گردان نهی. اسدی. علم و حکمت بهر راه و بیرهیست چون همه ره باشد آن حکمت تهیست. مولوی. رجوع به بیراهی شود