از جملۀ شعرای زمان سلطان یعقوب خان است و شخص دردمند و مستمند و خوش طبع بود و این مطلع از اوست: چون کنم کز روزه سرو من خلالی گشته است روی چون ماه تمام او هلالی گشته است. هر کجا داغی است تنها بر دل افکار ماست گلبن دردیم و گلهای ملامت بار ماست. یکشبی گفتی مرو در خواب بیدارم هنوز سالها شد کآن سخن را پاس میدارم هنوز. (مجالس النفائس ص 300)