جدول جو
جدول جو

معنی بوعسکر

بوعسکر
(عَ کَ)
رجوع به ابوالعسکر شود، رسیدن قوم را داهیۀ سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). داهیه به کسی رسیدن. (المصادر زوزنی) ، دزدیدن مال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیدا شدن از غیب: باق بک، پیدا شد بر تو از غیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، یورش کردن و به ستم کشتن: باق القوم علیه، یورش کردند و به ستم کشتند او را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراز کردن: باق به، فراز کرد وی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تباه و هلاک شدن مال، ستم کردن کسی بر کسی، درآمدن بر قومی بی اجازت ایشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا