جدول جو
جدول جو

معنی بور

بور
تباه و هلاک شدۀ بی خیر، تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)، مردم تباه کار که در او هیچ خیر نبود، (مهذب الاسماء)، یقال: رجل بور و امراءه بور و قوم بور، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، و کانوا قوماً بوراً، ای هالکین، سنبوسه، (برهان) (غیاث) (ناظم الاطباء)، قطاب، (برهان) (ناظم الاطباء)، زنگاری را نیز گویند که بر روی نان نشیند، (برهان)، سبزی و زنگاری که بر روی نان نشیند، (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، و رجوع به بوز و بوزک شود، شتل و آن زری باشد که در قمار ببرند و به حاضران دهند، (برهان)، شتل قمار، (رشیدی)، شتل که از زر به قماربرده به حاضران دهند، (انجمن آرا) (آنندراج) :
ندانم چه بردی از این مزد بازی
که برد ترا هردو گیتی است بورک،
عمعق (از آنندراج)،
مری ̍ کرد ابر سخاپیشه با تو
کف دست برزد که بسم اﷲ اینک
ندانم تو از وی چه بردی ولیکن
کنار جهان پرگهر شد ز بورک،
اخسیکتی (از آنندراج)،
، بوره و شوره، (ناظم الاطباء)، در عربی بمعنی مبارک بادباشد، (برهان)
لغت نامه دهخدا