مرد فصیح رسانندۀ سخن آنجا که خواهد. (دهار). شخص فصیح که سخن را در جای خود نهد. (از اقرب الموارد). تیززبان. (غیاث) (آنندراج). فصیح که کنه ضمیر و مراد خود تواند به عبارت آوردن. گشاده زبان. گشاده سخن. (یادداشت مرحوم دهخدا). خوش بیان. شیرین سخن. سخنگوی برکمال. چیره زبان. سرطم. سفّاک. مسقع. مسهج. (منتهی الارب). ج، بلغاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) کلام بلیغ، سخن تمام بامراد. (منتهی الارب) : اولئک الذین یعلم اﷲ ما فی قلوبهم فأعرض عنهم وعظهم و قل لهم فی أنفسهم قولاً بلیغا. (قرآن 63/4) ، آنان کسانی هستند که خداوند آنچه را در دلهایشان است می داند، پس از آنان روی بگردان و آنان را پند ده و از برای ایشان در نفسهایشان گفتاری اثرکننده و بلیغ بگو. قولا بلیغا، یعنی با مبالغت به دلهارسنده. (دهار). که سخن بلیغ با معانی بسیار از زبان مرغان و بهایم و وحوش جمع کردند. (کلیله و دمنه).