مردم ریش دراز. (برهان). درازریش. (غیاث). ریشو. لحیانی. ریش تپه. بزرگ ریش. بامه: تیزی که چون کواکب منفضه (؟) گاه رجم با ریش بلمۀ شب تیره قران کند. کمال اسماعیل. آنچه کوسه داند از خانه کسان بلمه از خانه خودش کی داندآن. مولوی. کوسه هان تا نگیری ریش بلمه درنبرد هندوی ترکی بیاموز آن ملک تمغاج را. مولوی. و رجوع به بلمه ریش شود، بالای کوه و پایین دره. (ناظم الاطباء) ، آسمان و زمین. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، غنی و فقیر. (از هفت قلزم). - بلندوپست دیده، کارآزموده. کسی که روز نیک و بد هر دو را دیده باشد. (ناظم الاطباء). مجرب